در همین حال هر کس که در «تفکر گروهی» به معنای واقعی آن مشارکت جوید مسوولیت استدلال عقلایی خود را کنار گذاشته است. کسی که گروهی میاندیشد، برای تصمیمگیری درباره درست و غلط به جای خود، به درجات مختلف متکی به دیگران است.
مثلا شخصی را در نظر بگیرید که عضو انجمن معتادان به الکل است. او فکر میکند: «به نظر اینها وضعیت من خوب است. پس باید وضعیتم خوب باشد.» اما معیار این خوب بودن چیست؟ آیا معیاری عینی است و اگر بله، کدام است؟ آیا معیار فقط همین دیگرانی نیستند که وضعیتی کم یا بیش مشابه با شما دارند؟
اگر اینچنین در نظر بگیرند، در زندگیتان پیوسته در حال حرکت از سوی گروهی به سمت فردگرایی هستید. مجبور خواهید شد که اشتباهات فکری را تشخیص داده و اصلاح کنید و هرچه بیشتر و بیشتر زندگیتان را برپایه استدلال منطقی استوار کنید تا باور اکثریت.
آنگاه عقاید و نتیجهگیریهای عموم دیگر برای شما معیار قضاوت نخواهد بود. فردگرا این سوال را در خود درونی میکند که «من چه فکر میکنم و برای این فکرم چه دلایلی دارم؟» این باید به تدریج جایگزین عادت تفکر گروهی شود که میگوید «بقیه چه فکر میکنند؟»
فردگرایی اساس جامعه آزاد را تشکیل میدهد. فردگرایی خیلی عمیقتر از یک مشی شخصی، یا حتی باوری اخلاقی است. فردگرایی یعنی چگونه استفاده از ذهن در سامان دادن به تمام امور زندگی، یعنی به نوعی بازتاب فلسفه فکری در قالب اعمال زندگی روزانه است.
کسانی که گروهی فکر میکنند اغلب سوسیالیسم و کنترل دولتی را میپسندند. آنها تایید اعمالشان توسط دیگران را دوست دارند و میخواهند که از این طریق قواعد کارشان روشن شود.
فردگرایان برای آنکه به تواناییهایشان دست یافته و بتوانند آنها را محقق کنند به آزادی نیاز دارند. آنها ترجیح میدهند اشتباهات و اصلاحات، خود را داشته باشند تا اینکه ندانسته از دستورالعمل سایرین پیروی کنند.
راست است که ارقام قدرت دارند، اما این قدرت باید بر پایه تفکر و فعالیت اذهان مستقل باشد. جامعهای که همه مردماش مدام منتظرند که دیگران به جای آنها فکر کنند برای طولانی مدت دوام نخواهد آورد. افراد نیز همین طورند.
گاهی از اوقات تمایل یک گروه کاری ، اجتماعی و یا سیاسی به همبستگی باعث می شود که افراد گروه تمایل خود را برای اظهار نظرمخالف با نظر گروه، بیان راه حلهای جایگزین و یا بیان نظرات انتقادی خود خودداری کنند.
در این هنگام می گوئیم که گروه فوق دچار عارضه “تفکرگروهی ” شده است. تفکر گروهی موجب دور شدن گروه از تصمیم گیری هوشمندانه و یافتن راه حل مسائل می شود .
ایروینگ جین در سال 1972 هنگام تحقیق در مورد نارسائی های تصمیم گیری گروهی متوجه این مطلب شد که وقتی در گروهها نظرات مخالفی وجود ندارد اطلاعات لازم برای تصمیم گیری هوشمندانه جمع آوری نمی شود و مسایل به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرند و در نهایت گروه تصمیمات ضعیف می گیرد .
منبع: