بسیاری از مردم برخی اوقات تفکر دوقطبی (دو بعدی) را تجربه میکنند، اما این موضوع زمانی که استنتاجها و برداشتهایهای نامتعادل در مورد خودتان یا دیگران و یا در ارتباط با پیشامدها و رویدادها، با مواردی چون ثبات عاطفی، روابط و تصمیمگیریها تداخل پیدا می کنند، میتواند مشکلساز باشد.
اگر بیشتر افکارتان به سیاه یا سفید، خوب یا بد، و همه یا هیچ تقسیم می شوند، پس این امکان وجود دارد که شما زمینه و گرایش قوی نسبت به تفکر سیاه و سفید داشته باشید.
این تفکر نامعتدل میتواند منجر به واکنشهای افراطی و یا عکسالعملهای احساسی جدی شود و اگر شما در پاسخ به احساسات برانگیخته، زمینه تکانشگری و گرایش به بروز رفتارهای تکانشی دارید، ممکن است عواقب جدی و مهمی در پی داشته باشد.
فارغ از اینکه این تفکر باعث قطع یک رابطه یا ضعف در عملکرد کاری و یا مشکلات دیگری شود، بهرحال تفکر دوقطبی میتواند بر کیفیت زندگی شما تاثیر بگذارد.
اختلال شخصیت مرزی وضعیتی است که زندگی با آن چالش برانگیز است. تشخیص اختلال مرزی اغلب دشوار است، زیرا هرجند افراد مبتلا به آن ممکن است درگیر نوسانات روحی شدید و رفتارهای نابهنجار باشند.
اما به طور کلی نمیتوانند خود را دارای مشکل ببینند، و در عوض به دیگران به عنوان مشکل نگاه میکنند. در مورد افراد دارای BPD نسبت به افرادی که اختلال مرزی ندارند، احتمال بیشتری وجود دارد که تفکرات سیاه و سفید را از خود بروز دهند.
منبع:
باید افکار دروغین و پوچ را دور بریزیم و ذهن مان را با حقایق محض پر کنیم. وقتی توانستیم ذهن مان را سرشار از افکار سالم و صحیح کنیم در آن صورت می توانیم بین راست و دروغ تفاوت قائل شویم.
متاسفانه انسان معمولا افکار منفی را که همچون دروغ می ماند و صحت ندارد به ذهن خود راه میدهد و بر مبنای آنها تصمیم گیری می کند. با این کار اجازه می دهد این افکار منفی و دروغین روی زندگی اش اثر گذاشته و امور او را تحت سلطه خود بگیرد.
باید از ورود این افکار بد جلوگیری کنیم. وقتی دروغ به اندیشه مان قدم می گذارد، هر لحظه از زندگی مان همراه با تخریب است و درنهایت ما را به سوی نابودی می کشاند.
در واقع اندیشه های دروغین در مورد هرچیزی از ظاهرتان گرفته تا روابط، ارزش و هویت، ترس ها و رویاهایتان به شما دروغ می گوید و گمراهتان می کند. مراقب باشید حتی ذره ای از ذهن تان را با دروغ فکرهای پوچ پر نکنید و روی افکار سالم خود تمرکز کنید.
ذهن باغی است که می توانیم هرچه بخواهیم در آن کاشته و پرورش دهیم. بنابراین هرگاه موضوعی به ذهن تان آمد آن را بررسی کنید که آیا منفی است یا خیر و اگر منفی است چرا، سپس آن فکر را به نوع مثبت تبدیل کنید.
ابتدا اگر نتوانستید خودتان این کار را انجام دهید، می توانید از مشاوران کمک بگیرید تا این کار به نوعی عادت تبدیل شود؛ مانند ادیسون که در آزمایش هایش برای تولید لامپ، هزار ماده را آزمایش کرد و نتیجه ای نگرفت.
وقتی به او گفتند هزار بار شکست خوردی او پاسخ داد: «نه، من هزار ماده ای را که برای تولید لامپ مناسب نیست، شناختم» و سرانجام توانست لامپ را اختراع کند.
منبع:
بعد از استفاده از چرخه ساخت، آزمایش و یادگیری نمونه اولیه کاغذی میتوانید برای ساخت یک برنامه سطح بالا برای توسعه محصول خود اقدام کنید. برنامهای که ایجاد میکنید، افزایشی است.
با استفاده از این برنامه، مزیتهای اصلی کسبوکار در مراحل اولیه فرآیند به کسب و کار تحویل داده میشود و کارکردها به ترتیب اهمیت، قطعه به قطعه و ویژگی به ویژگی بعد از هر ریلیز جدید، اضافه میشوند.
این نوع برنامه ریزی به شما اجازه میدهد چندین نقطه را امتحان کنید و مطمئن شوید آیا در مسیر رسیدن به اهداف خود هستید یا خیر؟ و اینکه آیا واقعا چیزی را تحویل میدهید که مردم از آن استفاده کنند؟
از آنجا که کل تیم با افراد مختلف از رشتههای مختلف درگیر تهیه این برنامه بودند، پس به احتمال زیاد این خواسته قابلدستیابی است.
بخش فنآوری اطلاعات میتواند مشخص کند که کدام بخشهای کار ساده هستند و چه بخشهایی ممکن است به تحقیقات و یا سرمایهگذاری اضافی نیاز داشته باشد. بخش تحقیقات و بازاریابی میتوانند بگویند که چه چیزهایی احتمالا برای مشتریان جذاب هستند و آنها را تشویق به استفاده از این محصول میکنند.
بخش عملیات میتواند اطمینان دهند که سیستم ها در حال مصرف درست منابع باشد و طراحان میتوانند یک الگو و زمینه طراحی را برای محصول با یک درک خوبی از چیزهایی که بعدا مورد نیاز خواهند بود ایجاد کنند.
بله هیچ برنامهریزی صد در صد ثابت و پایدار نیست و زیبایی فرآیند تفکر طراحی این است که شما ورودی طراحی مشتری-محور (customer-centric) و بازخورد اولیه از پروتوتایپ خود را دارید و میتوانید با اطمینان بیشتری در مورد پذیرش راه حل خود اطمینان حاصل کنید.
تحویل دادن ویژگیها به صورت مکرر (frequent deliverables ) و فرصتهایی برای اندازهگیری پیشرفت در مقایسه با اهداف اولیه به شما امکان اصلاحات را از طریق فرآیند توسعه و اجرا میدهد.
واقعا چه تعدادی از پروژهها را دیدهاید که بر اساس اهداف بیان شده ابتدایی خود پیش رفته اند و پایان یافتهاند؟ در تفکر طراحی به دلیل اهداف کاربر محور (user-centric) و بر پایه شناسایی نیازهای و مشکلات کاربران و مشتریان، احتمال رسیدن به اهداف مشخص شده ابتدای پروژه با استفاده از فرآیند اصلاح و اجرای تغییرات مورد نیاز در هر مرحله بیشتر خواهد بود.
منبع:
هدف این است که بفهمیم چه زمانی باید روان و طبیعی حرف بزنیم، چه زمانی باید قبل از حرف زدن فکر کنیم و چه زمانی نباید اصلا حرف زد.
حال که متوجه شدید در یکی از آن موقعیت ها قرار دارید، هدف شما باید پردازش اطلاعات باشد. اغلب زمانی که به طور مناسب پاسخ نمی دهید به این دلیل است که به طور کامل و واضح نمیدانیم که باید چه بگوییم؟
الان زمان آن فرا رسیده است که عقب بنشینید و به آنچه که در اطرافتان گفته می شود گوش کنید. بر روی آنچه که قرار است بگویید متمرکز نشوید بلکه فقط گوش کنید. ذهن شما این اطلاعات را در پس زمینهاش ضبط خواهد کرد همیشه قبل از عمل فکر کنید.
چه کسی حرف میزند و چطور با هم تعامل میکنند؟ برخی افراد خیلی خوب مثال میزنند و برخی خوب جملهبندی میکنند.
برخی افراد برای مکالمه با دیگران از زبان بدن و علائم و اشارههای چهره خوب استفاده میکنند. درحالیکه برخی دیگر پرگویی میکنند. اینکه افراد چطور اطلاعات شان را میسازند معیار خوبی است از اینکه چطور اطلاعات را کسب میکنند.
آیا آنچه که میخواهید بگویید موثر، الزامی، دقیق، بموقع و مناسب است؟ اگر شما فقط به دلیل اینکه دیگران صحبت میکنند پاسخ میدهید آنگاه ممکن است که تعامل شما از الگوی ارائه شده فوق تبعیت نکند.
اگر اینطور نیست بهتر است عقب بنشینید و فقط به گوش دادن ادامه دهید. شما میخواهید حرفی بزنید که تاثیرگذار باشد نه اینکه فقط چیزی گفته باشید تفکر قبل از عمل!
آیا اطلاعاتی که میخواهید ارائه دهید طوری فرمولبندی شده است که اثر مثبتی داشته باشد؟ ایجاد یک فضای منفیگرایانه ایجاد کننده شکست تعامل و گفتگوست. به نحوه بازخورد شنوندهها دقت کنید. خراب کردن توانایی تعامل نزد مردم تنها در یک لحظه اتفاق میافتد.
منبع:
https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d9%82%d8%a8%d9%84-%d8%a7%d8%b2-%d8%b9%d9%85%d9%84/
تفکر قالبی مانع از آن میشود که با هر یک از اعضای گروه به عنوان یک فرد مستقل برخورد کنیم؛ زیرا تصوری را که درباره گروه داریم به افراد آن گروه نسبت میدهیم. حتی اگر بخشی از تفکر قالبی مبتنی بر واقعیت باشد، ممکن است عده زیادی از اعضای گروه با قالب فاصله داشته یا با آن متفاوت باشد.
– بر اساس نظریه اسناد، تفکر قالبی موجب استناد های دروغین میشود و به آنچه که ما به رفتار دیگران نسبت میدهیم، تاثیری میگذارد.
اروتسون در این مورد مثالی جالبی دارد؛ او میگوید: اگر یک سفید پوست متعصب ببیند که ظرف زباله جلوی خانه یک سفید پوست واژگون شده، به احتمال زیاد این کار را به سگهای که در جستجوی خوردنی هستند، نسبت میدهد.
بعد از بررسی و تحلیل این رساله چنین نتیجه گیری میشود که تمام انسانها خصوصیات منحصربفرد دارند و در مورد آنها باید به اساس شخصیت خودشان قضاوت شود، و از هر گونه پیشداوری و تفکر قالبی در مورد آنها جلوگیری شود.
تفکر قالبی معمولاً از آنِ کسانی است که نسبتاً حسود، خودخواه، کینه دل و مغرور هستند و معمولاٌ در مورد کسانی که از امتیازات اجتماعی زیاد برخوردارند و یا برعکس از جمله اقلیت های اجتماعی هستند، بوجود میاید.
تفکر قالبی باعث بروز مشکلات زیادی اجتماعی در جامعه میشود، شخص که تفکر قالبی دارد در مورد تمام افراد یک گروه با یک قالب فکری میندیشد.
و آنهایی که در مورد شان تفکرات قالبی وجود دارد با گذشت زمان تلقین میشوند و خصوصیات که در تفکرات قالبی وجود دارد را از آن خود میداند، و در تنیجه باعث بدبینی، کمبود اعتماد بنفس و احساس بی عرضه گی در آنها میشود.
تفکرات قالبی با مکانیزم دفاعی جابه جایی تقریباٌ همسان است، زیراکه وقتی شخصی دلیل اصلی اضطراب و مشکلات خود را ندانست، او را به یک چیزی دیگری که در حقیقت دلیل اصلی نیست مربوط میپندارد.
منبع: